۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

لحظه سیزده



نگاه کن

سال بد

سال بد

سال اشک

سال شک

سال روزهای دراز و استقامت های کم

سالی که غرور گدایی کرد .

سال پست

سال درد

سال ازا

سال اشک پوری

سال خون مرتضی

سال کبیسه

زندگی دام نیست

عشق دام نیست

حتی مرگ دام نیست

چرا که یاران گمشده آزاداند

آزاد پاک

من عشقم را در سال بد یافتم

که میگوید " مایوس نباش " ؟ -

من امیدم را در یاس یافتم

مهتابم را در شب

عشق را در سال بد یافتم

و هنگامی که داشتم خاکستر میشدم

گر گرفتم

زندگی با من کینه داشت

من به زندگی لبخند زدم ،

خاک با من دشمن بود

من بر خاک خفتم

چرا که زندگی سیاه نیست

چرا که خاک ، خوب است .

#

من بد بودم اما بدی نبودم

از بدی گریختم

دنیا مرا نفرین کرد

و سال بد در رسید :

سال اشک پوری ، سال خون مرتضی

سال تاریکی .

و من ستاره ام را یافتم من خوبی را یافتم

به خوبی رسیدم و شکوفه کردم

تو خوبی

و این همه اعتراف هاست ،

من راست گفتم و گریستم

و این بار راست میگویم تا بخندم

زیرا آخرین اشک من نخستین لبخندم بود

تو خوبی و من بدی نبودم .

تو را شناختم تو را یافتم تو را دریافتم و حرفهایم همه شعر شد

سبک شد

عقده هایم شعر شد سنگینیها شعر شد

بدی شعر شد سنگ شعر شد علف شعر شد دشمنی شعر شد

همه شعرها خوبی شد

آسمان نغمه اش را خواند مرغ نغمه اش را خواند

آب نغمه اش را خواند

به تو گفتم : گنجشک کوچک من باش

تا در بهار تو درختی پر شکوفه شوم

و برف آب شد شکوفه رقصید آفتاب در آمد

من به خوبی ها نگاه کردم

چرا که تو خوبی و این همه اقرار هاست ، بزرگترین

اقرارهاست

من به اقرار ها نگاه کردم

سال بد رفت و زنده شدم

تو لبخند زدی و من برخاستم

دلم میخواهد خوب باشم

دلم میخواهد تو باشم

و برای همین راست میگویم

نگاه کن

با من بمان


بانو بخوان بغض وحشی من را



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر