۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

شب و هوس

http://asset.soup.io/asset/1231/7446_91f7_500.jpeg


در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمي آيد
اندوهگين و غمزده مي گويم
شايد ز روي ناز نمي آيد

چون سايه گشته خواب و نمي افتد
در دامهاي روشن چشمانم
مي خواند آن نهفته نا معلوم
در ضربه هاي نبض پريشانم

مغروق اين جواني معصوم
مغروق لحظه هاي فراموشي
مغروق اين سلام نوازش بار
در بوسه و نگاه و هم آغوشي

مي خواهمش در اين شب تنهايي
با ديدگان گمشده در ديدار
با درد، درد ساكت زيبايي
سرشار از تمامي خود سرشار

مي خواهمش كه بفشردم بر خويش
بر خويش بفشرد من شيدا را
بر هستيم بپيچد، بپيچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را

در لا به لاي گردن و موهايم
گردش كند نسيم نفس هايش
نوشد بنوشم كه بپيوندم
با رود تلخ خويش به دريايش

وحشي و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله هاي سركش بازيگر
درگيردم به همهمه، درگيرد
خاكسترم بماند در بستر

در آسمان روشن چشمانش
بينم ستاره هاي تمنا را
در بوسه هاي پر شررش جويم
لذات آتشين هوس ها را

مي خواهمش دريغا، مي خواهم
مي خواهمش به تيره، به تنهايي
مي خوانمش به گريه به بي تابي
مي خوانمش به صبر، شكيبايي

لب تشنه مي دود نگهم هر دم
در خمره هاي شب، شب بي پايان
او آن پرنده شاد مي گريد
بر بام يك ستاره سرگردان

فروغ جزو زنهایی بود که در دنیای اسارت اندیشه برای زن خوب خواسته هاشو بیان
کرد ، خواسته هایی که خیلی ها مثل من هنوز نمی دانند چه جوری بیان کنند ...
مثل همیشه وقتی فروغ رو میخونم یاده خودم میفتم یاده حرفهای نگفته و حرفهایی
که گفته شد ....و امیدهایی که دارم

۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

...

http://asset.soup.io/asset/1248/8251_1b57.jpeg

وقتی نمی تونم برم

یک نیروی عجیبی منو به سمت خودش میکشونه

دارم دلیل وجود میخانه رو درک میکنم

دلیل وجود آزادی رو ...


۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

Stay hungry stay foolish

http://asset.soup.io/asset/0698/5358_6557.jpeg

این یادتان نرود شما باید به یک چیز ایمان داشته باشید،
به شجاعتتان، به سرنوشتتان، زندگی تان یا هر چیز دیگري.
این چیزي است که هیچ وقت مرا نا امید نکرده است و خیلی تغییرات در زندگی من ایجاد کرده است
.


هیچ وقت توي دام غم و غصه نیافتید
و هیچ وقت نگذارید که هیاهوي بقیه صداي درونی شما را خاموش کند
و از همه مهم تر این که شجاعت این را داشته باشید که از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروي کنید.


موقعی که من سن شما بودم یک مجله‌ي خیلی خواندنی به نام کاتالوگ کامل زمین منتشر مي‌شد
که یکی از پرطرفدارترین مجله‌هاي نسل ما بود این مجله مال دهه‌ي شصت بود
که موقعی که هیچ خبري از کامپیوترهاي ارزان قیمت نبود تمام این مجله با دستگاه تایپ
و قیچی و دوربین پولوراید درست مي‌شد.

شاید یک چیزي شبیه گوگل الآن ولی سی و پنج سال قبل از این که گوگل وجود داشته باشد.

در وسط دهه‌ي هفتاد آن‌ها آخرین شماره از کاتالوگ کامل زمین را منتشر کردند.

آن موقع من سن الآن شما بودم و روي جلد آخرین شماره‌ي شان یک عکس از صبح زود

یک منطقه‌ي روستایی کوهستانی بود. از آن نوعی که شما ممکن است براي پیاده روي

کوهستانی خیلی دوست داشته باشید. زیر آن عکس نوشته بود

Stay hungry stay foolish

این پیغام خداحافظی آن‌ها بود وقتی که آخرین شماره را منتشر مي‌کردند.

Stay hungry stay foolish



*قطعه هایی برگزیده از سخنرانی استیو جابز مدیرعامل و موسس اپل ، پیکسار و ...

برگرفته از اینجا

خطوط زندگی

http://asset.soup.io/asset/1248/6777_16d6.jpeg

یک زمانی دوست داشتم از همه چیزی که قراره اتفاق بیفته اطلاع داشته باشم
بعد اما زندگی تغییر کرد ویاد گرفتم که نیازی به دانستن ندارم چون نویسنده ای
هست که خودش با صدای بلند مینویسه و منو به سوی خودش صدا میکنه ...
و همه چیز در زندگیم غیر قابل پیش بینی شد به غیر خواستن و ایمان داشتن ...
این زندگی مثل یک معجزه هر روزش حکایتی دیگه شد و هر ساعتش پر از
ارزش و سخت ترین کار جهان شد فهمیدن و درک کردن این لحظه ، این تنفس
وفراموش نمی کنم البته که نویسنده به خط من مینویسه و خطوط من همین زندگی منه ...



*** یاد این شعر افتادم :

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند


****



۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

یک جرعه ای آن مست کند هر دو جهان را

http://www.zavoshclub.com/images/stories/gallery/gl-5.jpg

کوه رفتن و کوه نوردی رو خیلی دوست دارم چند سال پیش فرصتهایی برای رفتن به چند جای نزدیک
داشتم الان دیگه رنگ زندگی عوض شده و فرصتها عوض شده اما رنگ زندگی همونه

یک جرعه ای آن مست کند هر دو جهان را
چیزی که لبت ریخت به پیمانه ام امشب

این همون حس دیدن طلوع آفتاب در منظره کوهستانه مثل نوشیدن جام شراب از هستی ...

ن.ط

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

صداکن مرا

http://asset.soup.io/asset/1230/6302_87ac.jpeg

صداکن مرا.
صدای تو خوب است.
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید.

درابعاد این عصرخاموش
من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم.
بیا تا برایت بگویم چه انداره تنهایی من بزرگ است.
وتنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد.
وخاصیت عشق اینست.

کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم.
بیا با هم ازحالت سنگ چیزی بفهمیم.
بیا زودتر چیزها را ببینیم.
ببین، عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می کنند.
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام.
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.

مراگرم کن
در این کوچه هایی که تاریک هستد
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم.
من از سطح سیمانی قرن می ترسم.

بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه
جرثقیل است.
مرا بازکن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر
معراج پولاد.
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات.
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا.
و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو، بیدار
خواهم شد.
و آن وقت
حکایت کن از بمب هایی که من خواب بودم ، و افتاد.
حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم، و تر شد.
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند.
در آن گیر و داری که چرخ زره پوش از روی رویای
کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی
بست.
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد.
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد.
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید.


و آن وقت من، مثل ایمانی از تابش استوا گرم،
ترا در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید.

***

از بچگی پائیز رو دوست داشتم و از وقتی فهمیدم شعر خوندن یعنی چی

به سهراب علاقمند شدم گاهی فکر میکنم بسیاری از رفتارهای من در

زندگی ناشی از اشعار سهرابه ، این روزها ، روزهای عجیبیه روزهای

تنهایی و روزهای زیستن برای زیبایی ، خیلی حرفها برای گفتن دارم

و میدونم که روزی کسی خواهد شنید :)

روزی دوستی بهم گفت حرفت رو بگو و من از اون روز حرفم را میگم

شاید نه به آسانی اما تمرین کردم که راحتتر خودم رو بیان کنم و البته

فکرم را..... ممنون از همه دوستانم و خداوند .

۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

زندگی فرصتی است برای خلق معنا

http://www.picsparking.com/images/992541024X768.jpg


زندگی به خودی خود معنایی ندارد. زندگی فرصتی است برای خلق معنا. معنا را نباید کشف کرد؛ باید آن را آفرید. تو فقط هنگامی معنا را پیدا می کنی که آن را بیافرینی. معنا چیزینیست که لابه لای بوته ها پنهان باشد و تو بتوانی با کمی کنکاش آن را بیابی. معنا تخته سنگ نیست، که تو با کمی جستجو آن را پیدا کنی. معنا شعری است که باید آن را سرود، آوازی است که باید سر داد، تابلویی است که باید آن را به تصویر کشید.

معنا رقص است. تو در صورتی می توانی آن را بیابی که آن را خلق کنی. این را به یاد داشته باش!

میلیون ها نفر از مردم زندگی بی معنایی را سپری می کنند، آن هم به دلیل وجود این ایدۀ بی اندازه احمقانه که معنا را باید کشف کرد. گویی معنا از پیش همانجاست و کافی است پرده را کنار بزنی و به تماشا بنشینی، که معنا اینجاست! نه اینطوری نیست.

بناراین یادت باشد که بودا معنا را می یابد، چون خود خالق معناست. من آن را یافتم، چون آن را خلق کردم. خدا شیء نیست، بلکه خود آفرینش است. و فقط کسانی که می آفرینند، پیدا می کنندو چه خوب که معنا جایی قرار ندارد، و گرنه یک نفر آن را کشف می کرد- و آن وقت چه احتیاجی بود که دیگران آن را کشف کنند؟

تفاوت بین معنای مذهبی و معنای علمی بر تو معلوم است؟ آلبرت آین اشتاین نظریۀ نسبیت را کشف کرد. اکنون اجباری نیست که تو دوباره و دوباره آن را کشف کنی؟ فقط یک احمق آن را از نو کشف می کند.فایده اش چیست؟ این کار را قبلا یکی انجام داده و نقشه را در اختیارت قرار داده است. شاید سال ها روی آن وقت گذاشته باشد، ولی فهم آن برای تو بیش از چند ساعت وقت نمی گیرد. تو می توانی به دانشگاه بروی و آن را فرابگیری.

بودا هم چیزی کشف کرد، زرتشت هم چیزی کشف کرد، اما این کشفیات با کشف آلبرت آین اشتاین فرق دارند. اینطوری نیست که تو زرتشت و نقشه اش را دنبال کنی و آن را بیابی- تو هرگکز آن را پیدا نخواهی کرد. تو باید زرتشت بشوی. تفاوت را ببین!

برای درک نظریۀ نسبیت لازم نیست آلبرت آین اشتاین شوی، نه. کافی است هوش متوسطی داشته باشی. همین. اگر بیش از حد کودن نباشی آن را خواهی فهمید.

***
به این حرفهای اشو معتقدم و برای این سخنان میشه زندگی ساخت و
زندگی کرد .

برگرفته از اینجا

۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

چو نــی گر نالم از سوز جـدايـي

http://farm4.static.flickr.com/3284/3142867380_7566f20fc8.jpg


یه دلتنگی عجیبی امشب دارم

نه از کسی دلخورم و نه منتظر چیزی

حس دلتنگی برای زندگی ....

یاده آهنگ محمد اصفهانی افتادم

با شعر قیصرامین پور ... فسمت اولش که دکلمه است

بعد که اصفهانی شروع به خوندن میکنه آرامش عجیبی داره

مثل همین دلتنگی عجیب زندگی ام ...

*********

چو نــی گر نالم از سوز جـدايـي

نيستان را به آتش می کشانم
به يادت ای چـراغ روشـن مـن
ز داغ دل بسوزد دامـن مـن
ز بس در دل گل يادت شکوفاست
گرفتـه بـوی گـل پيــراهن مـن
همه شب خواب بينم خواب ديدار
دلـی دارم دلـی بـی تـاب ديدار
تو خورشيدی و من شبنم چه سازم
نه تـاب دوری و نه تاب ديــدار
سـری داريـم و سـودای غـم تـو
پـری داريـم و پــروای غم تـو
غمت از هر چه شادی دلگشاتـر
دلـی داريـم و دريــای غم تـو

********

لینک دانلود به یادت

با صدای محمد اصفهانی


****با خودم فکر میکنم چقدر خوبه که تا وقتی زنده ایم قدر همدیگر رو بدونیم

به زندگی عادت نکنیم و این عادتها باعث فراموشی زندگی نشه ....