۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

لحظه سه - سهراب سپهری

*سایبان آرامش ما ، ماییم*

در هوای دو گانگی ، تازگی چهره ها پژمرد.
بیایید از سایه - روشن برویم.
بر لب شبنم بایستیم، در برگ فرود آییم.
و اگر جا پایی دیدیم ، مسافر كهن را از پی برویم.


برگردیم، و نهراسیم، در ایوان آن روزگاران ، نوشابه جادو سر كشیم.
شب بوی ترانه ببوییم، چهره خود گم كنیم.
از روزن آن سوها بنگریم، در به نوازش خطر بگشاییم.
خود روی دلهره پرپر كنیم.


نیاویزیم، نه به بند گریز، نه به دامان پناه.
نشتابیم ، نه به سوی روشن نزدیك ، نه به سمت مبهم دور.
عطش را بنشانیم ، پس به چشمه رویم.
دم صبح ، دشمن را بشناسیم ، و به خورشید اشاره كنیم.


ماندیم در برابر هیچ ، خم شدیم در برابر هیچ ، پس نماز ما در را نشكنیم.
برخیزیم ، و دعا كنیم:
لب ما شیار عطر خاموشی باد!
نزدیك ما شب بی دردی است ، دوری كنیم.
كنار ما ریشه بی شوری است، بر كنیم.


و نلرزیم ، پا در لجن نهیم ، مرداب را به تپش در آییم.
آتش را بشویم، نی زار همهمه را خاكستر كنیم.
قطره را بشویم، دریا را در نوسان آییم.
و این نسیم ، بوزیم ، و جاودان بوزیم.
و این خزنده ، خم شویم ، و بینا خم شویم.
و این گودال ، فرود آییم ، و بی پروا فرود آییم.
برخورد خیمه زنیم ، سایبان آرامش ما ، ماییم.


ما وزش صخره ایم ، ما صخره وزنده ایم.
ما شب گامیم، ما گام شبانه ایم.
پروازیم ، و چشم براه پرنده ایم.
تراوش آبیم، و در انتظار سبوییم.

بیایید از شوره زار خوب و بد برویم.
چون جویبار، آیینه روان باشیم : به درخت ، درخت را پاسخ دهیم.
و دو كران خود را هر لحظه بیافرینیم، هر لحظه رها سازیم.


برویم ، برویم، و بیكرانی را زمزمه كنیم.


برویم ، برویم، و بیكرانی را زمزمه كنیم….


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر