۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست

http://www.jbgphotography.co.uk/images/landscape_photography/landscape_photographer_chester.jpg


زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست

درحق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست

در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند

عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش

زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

این چه استغناست یارب وین چه قادر حکمتست

کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست

صاحب دیوان ما گویی نمی داند حساب

کاندرین طغرا نشان حسبه لله نیست

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو

کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست

بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود

خود فروشان را به کوی میفروشان راه نیست

هرچه هست از قامت نا ساز بی اندام ماست

ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

بنده پیر خراباتم که لطفش دایمست

ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست

عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست


******

یه چند روزی اتفاقاتی برام افتاد و چیزهایی ازانسانها دیدم که به ظاهرها مشکوک شدم

دلم گرفت و خواستم صدایی از حافظ رو بشنوم که این شعر رو برام آورد

این زندگی وافعا چی میتونه باشه جز مسیری به سوی نور ، مسیری که گاه تاریک

میشه و گاه روشن !

۱ نظر:

  1. روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست

    می ز غمخانه به جوش آمد و می باید خواست

    پاسخحذف