۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

نان و شراب

http://www.orthocuban.com/wp-content/uploads/2009/04/bread-and-wine.jpg


آرزو می کردم

با تو شام می خوردم

شبی در فلورانس

آنجا که پیکره های میکل آنژ

- هنوز هم –

نان و شراب را با جهانگردان قسمت می کنند .


آرزو می کردم

که دوستت می داشتم

در روزگاری که شمع

حاکم بود

و هیزم

و بادبزن های ساخت اسپانیا

و نامه های نوشته با پر

و پیراهن های تافته رنگارنگ .

نه در روزگار

موسیقی دیسکو

و ماشین های فراری

و شلوارهای جین چل تکه .


آرزو می کردم

تو را

در روزگاری دیگر می دیدم

روزگاری

که گنجشکان حاکم بودند

آهوان

پلیکان ها

یا پریان دریایی.

نقاشان

موسیقی دان ها

شاعران

عاشقان

کودکان

و یا دیوانه ها ....



**قسمتی از شعر تو را در روزگاری دوست دارم که عشق را نمی شناسند از نزار قبانی

این قسمت شعر خیلی زیباست ...بارها و بارها خوندم و از قدرت خیال

و حقیقت جویی شاعر لذت فراوانی بردم

۱ نظر:

  1. من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار

    گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود

    (حافظ)

    پاسخحذف