۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

نامه‌ای برای همیشه

http://pagard.ayene.com/archives/images/changement.jpg


خوشحالم که موهایم سفید شده و پیشانیم خط افتاده

و میان ابروهایم دو تا چین بزرگ در پوستم نشسته است.


خوشحالم که دیگر خیال‌باف و رویائی نیستم.

دیگر نزدیک است که سی و دو سالم بشود....


هر چند که سی و دو ساله شدن یعنی سی و دو سال از سهم

زندگی را پشت سر‌گذاشتن و به پایان رساندن. اما در عوض خودم را پیدا کردم...


ذهنم مغشوش و دلم گرفته است و از تماشاچی بودن دیگر خسته شده‌ام.

به محض این که بهخانه برمی‌گردم و با خودم تنها می‌شوم

یک مرتبه حس می‌کنم که تمام روزم به سرگردانی و


گم شدگی در میان انبوهی از چیزهائی که از من نیست...

و باقی نمی‌ماند گذشته است...


تا به خودِ آزاد و راحت و جدا از همه‌ی خودهای اسیر کننده‌ی

دیگران نرسی به هیچ چیز نخواهی
رسید.

تا خودت را دربست وتمام و کمال در اختیار

آن نیروئی که زندگیش را از مرگ و نابودی انسان

می‌گیرد نگذاری موفق نخواهی شد که زندگی خودت را خلق کنی...

هنر قوی‌ترین عشق‌ هاست و وقتی می‌گذارد که انسان به تمام موجودیتش

دست پیدا کند که انسان

با تمام موجودیتش تسلیم آن شود

...

از میان نامه‌های فروغ به ابراهیم گلستان، انتشارات مروارید،1375

۱ نظر: