۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

حدود




دیروز در همین فکرا بودم که ما انسانها چقدر محدود هستیم
با تمام اینکه فکر میکنیم می دونیم و باخبریم ولی هرچه باشه
در یک فضا در بین چند تا دیوار مبحوسیم ، اگه نگران کسی
باشیم ، اگه حتی بخوایم کسی رو ببینیم بازم نمی دونیم اون کجاست
حتی اگه از محل همدیگر هم مطلع باشیم بازم از آنچه بر همدیگر
میگذرد بی اطلاع خواهیم ماند ، داشتم فکر میکردم که حکمت این
چیه ؟ یادم افتادم که میگه فقط خداست که در کرسی آسمانها ست ،
نتیجه ای که گرفتم این بود که خدا ما رو محدود در
زمان آفریده به خاطر خودمون که بیشتر به یادش باشیم و بدونیم
با تمام قدرتی که بهمون داده نیازمندشیم ... شاید قانع بشم ولی میدونم
این فهم منم محدودیتی داره ...

حالا این نیاز هزاران معنا میتونه داشته باشه ، یه شعر از یک
دوستی که احتمالا خودش گفته مصداقیه واسه همین موضوع :



تکیه بر خویشم زنم هیچم هویدا می شود

تکیه بر هیچم زنم خویشم هویدا می شود


۳ نظر:

  1. هوالله
    =====
    این است رسم روزگار .

    پاسخحذف
  2. از درون تو بود تیره جهان چون دوزخ
    دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت

    عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت
    او ندانست که در ترک تمناست بهشت

    صائب از روی بهشتی صفتان چشم مپوش
    که در این آینه بی پرده هویداست بهشت

    پاسخحذف
  3. درودبرشما

    تكيه برخويشم زنم هيجم هويدامي شود
    تكيه برهيچم زنم خويشم هويدامي شود
    موفق باشيد.

    پاسخحذف