۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه

والنتاین مبارک بود




نمی دونم چرا ولی امروز با تمام شادی غمگین بودم

فکر می کردم این منم ندیدن دیدنها غمگینم کرده

اما وقتی وب لاگ دوستانم رو خوندم حس کردم بهتره به اتاقی فکر کنم

که در اونجا خدا انسان رو آفرید و به او گفت که روزی همه چیز رو فراموش خواهی کرد

انسان بود که باورش نشد .....

اما اون روزی که فراموش کرد همان صبحی بود که پا به زمین گذاشت ....

حالا تو این زمین به این بزرگی همه همدیگر رو فراموش کردند


والنتاین مبارک بود که یاد هم باشیم

و منم یاده بعضی چیزهای دیگه افتادم

یاد دختری که منتظره تا این آخرین والنتاینی باشه که تنهاست

یاد پسری که به خاطر بی پولی خیره والنتاینو زده

اونایی که اصلا نمی دونن والنتاین چیه ... و عاشقانه باهم زندگی میکنن


وآدمهایی که به جرم تنها بودن تو یه گوشه این دنیا واسه خودش کادو گرفتند

هی ... تنهایی سخته

همه تو این دنیا دوست دارند یکی به یادشون باشه

چرا؟



۱ نظر:

  1. هر وقت به این وبلاگ سر می زنم
    این آهنگ و ریتم ملایم انقدر آرومم می کنه که حد نداره
    این چند روزه خیلی خوشحالم
    به خاطر خیلی چیزا
    تو وبم وقتی می نویسم
    هیچ وقت انتظار ندارم کسی بیاد رو حرفام
    حرفی بزاره
    ولی وقتی یکی میاد
    یکی که نمیشناسیش و فقط با این دنیای خیالی و تار عنکبوت تونستی یه حس نزدیکی با احساسش داشته باشی رو حسش می کنی؛ و باهم گفت و گو و سلامی داشته باشی انقدر شاد می شم که حد و مرزش رو با هیچ کلمه ای نمی تونم بیان کنم
    ولی آرزو می کنم مثل تک تک لحظه های خدا برای رویش و سبز شدن یه گل وغنچه امیدخدا شاد باشید و روزگار رو شاد بگذرونید
    راستی تمام دوستی های دنیا رو براتون آرزو می کنم تو این روزهای دوستی ها.

    پاسخحذف