عشق اصطرلاب اسرار خداست
علت عاشق ز علتها جداست
...
و نقصی مبراست و عشق مخلوق به مانند
آتشی است که ظاهر آن آتش و باطن آن دود است
و اگر نور آتش بمیرد سیاهی دود پیدا گردد
...
در نظر مولانا شالوده هستی بر عشق نهاده شده است،
عشق فقط صفت خداوند و بشر نیست بلکه
اصل خلقت و پیدائی عالم است،
عشق مانند دریایی کران ناپیداست و آسمانها و زمین چون کف و موجی
از این دریایند، گردش و پویش آسمانها و زمین از عشق است
و اگر سریان عشق در شریان عالم نباشد
عالم از ایستائی فسرده میشود و جمادی در نبات
و نبات در حیوان و حیوان در انسان محو و فانی نمیشودِ؛
ذرات عالم عاشق کمال حقاند و راه علو و استکمال را میپوین
د و در شتاب و جنبش خویش حق را تسبیح
میگویند و تنشان از این جنبش عشق پاک و پیراسته میشود.
...
اگر انسان نمیتواند سریان عشق را در گردش افلاک مشاهده کند
باید آن را در جوشش عناصر، از حرکت
خس و خاشاک یا کف آب و جوشش دریا
و از جوش و خروش باد و خیزش امواج دریا و حرکت آفتاب و ماه و
ستارگان ببیند.
مولانا و عشق: نگاهی به مسأله عشق در مثنوی معنوی
متن سخنرانی دکتر غلامرضا اعوانی در سمینار جلاالدین رومی
دانشگاه تورنتو پنجم فوریه 2005
برگرفته از اینجا
ایمان و عشق معجون گم شده روزگار من است. خوشا آنی که عشق را به درستی در خویش آراسته و در نگاهی بلند صدای خود را به دیگران می رساند و ایشان را مجذوب سوختن خویش می نماید.
پاسخحذف