این از آن رو است که ما مالک هیچ چیز نیستیم و آنچه به وجود می آوریم از ما جدا می شود .
آنچه از ما هستی می پذیرد ما را به چیزی نمی گیرد و فرزندان ما فرزندانمان نیستند .
وانگهی ما چیزی به وجود نمی آوریم . هیچ چیز .
روزهایی که بر انسان می گذرد به سان پوستهایی است که مار می اندازد ،
پوستهایی که زمانی در زیر نور خورشید می درخشند و سپس از تن آن جدا می شوند.
*این جملات بوبن رو چندبار خوندم
معنای انتظار نداشتن رو میده و این برای یک انسان مثل مسیر صوفی وار میمونه
راه سخت رفتن مثل اینکه تمام آن چیزی که داریم در حقیقت نداریم
روزگارم نه روزهایم می گذرد و روزگار در دستان من، ازآن من است ...
پاسخحذف