بزرگترین دروغی که این زندگی به من آموخت جمله : " تو تنها نیستی " بود
و همیشه در برزخ زمان مرا دچار تردید ساخت گاه کسی ، دوستی ، آشنایی می آمد
و من به امید همان جمله همه چیز را با او تقسیم می کردم از کوچکترین حادثه گرفته تا بزرگترین شادی
وبعد رفتن او و نامیدی دوباره ای که آغاز می شد
که تمام چیزهایی که با او تقسیم کرده بودم کجا گم شد؟
و اینها اکنون در کجای هستی پرسه می زنند....
تا اینکه کم کم آموختم که تنها نیستم اما هستم ، با انسانها تنها هستم و بی انسانها تنها نیستم
که بهتر آن است که آنچه دارم را با تنهاییم تقسیم کنم و آنچه ندارم را با نزدیکانم
آنوقت تنهایی واژه ای تنها نخواهد بود بلکه واژه ای برای رهایی خواهد بود ...
ن.ط 27-5-90
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر