۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

دردم از یار است درمان نیز هم

http://asset.soup.io/asset/1229/7894_12d9.jpeg


دردم از یار است درمان نیز هم


دل فدای او شد و جان نیز هم


این که می گویند آن خوش تر ز حسن


یار ما این دارد و آن نیز هم


یاد باد آن کو به قصد خون ما


عهد را بشکست و پیمان نیز هم


دوستان در پرده می گویم سخن


گفته خواهد شد به دستان نیز هم


چون سر آمد دولت شب های وصل


بگذرد ایام هجران نیز هم


هر دو عالم یک فروغ روی اوست


گفتم ات پیدا و پنهان نیز هم


اعتمادی نیست بر کار جهان


بلکه بر گردون گردان نیز هم


عاشق از قاضی نترسد می بیار


بلکه از یرغوی دیوان نیز هم


محتسب داند که حافظ عاشق است


واصف ملک سلیمان نیز هم


گاه فکر میکنم میشد احساسات رو برید و دور انداخت

اما بعد قلمی به دستم میفته و شکوه دل میکنه ...با لاخره تو این عمری

که کردم هرگز نفهمیدم که هدایتگر طوفان مهر وصفایی که در دل ما انسانهاست

دست خداست یا دست خودمون ...

بعضی وقتها تنهایی باعث میشه هی فکر کنی ، به خودت به زندگی ، احساس میکنم

پله های زندگی در حرکتند ... به سمت بالا ، به سمت جریان و همیشه امیدوارم

به همان آسمان و به همین زمین .

(ن.ط)



۱ نظر:

  1. یک قوم قدم از سر سجاده کشیدند

    یک جمع سراغ از در خمار گرفتند

    بسطامی

    "هدایتگر طوفان مهر و صفایی که در دل ما انسانهاست

    دست خداست یا دست خودمون ..."

    دست کی باشه مهم نیست، مهم اینه که اگه واقعی باشه به مقصد می رسه

    پاسخحذف