بر روی ما نگاه خدا خنده می زند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان زدیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار زداغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید او که به لطف و صفای خویش
گویی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
طوفان طعنه خنده ما را ز لب نشست
کوهیم و در میانه دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستی است
زین رو به موج حادثه تنها نشسته ایم
مائیم که طعنه زاهد شنیده ایم
مائیم که جامه تقوا دریده ایم
زیرا درون جامه جز پیکر فریب
زین هادیان راه حقیقت ندیده ایم
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حکایت عشق مدام ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما
۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه
نگاه خدا
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
خدا
پاسخحذفیک قطره
یک کره
یک دنیا
یک کهکشان
نه
خدا خالق این همه زیبایی