سایه شدم، و صدا كردم:
كو مرز پریدنها، دیدنها؟ كو اوج "نه من"، دره "او"؟
و ندا آمد: لب بسته بپو.
مرغی رفت، تنها بود، پر شد جام شگفت.
و ندا آمد: بر تو گوارا باد، تنهایی تنها باد!
دستم در كوه سحر "او" میچید، "او" میچید.
و ندا آمد: و هجومی از خورشید.
از صخره شدم بالا. در هر گام، دنیایی تنهاتر، زیباتر.
و ندا آمد: بالاتر، بالاتر!
آوازی از ره دور: جنگلها میخوانند؟
و ندا آمد: خلوتها میآیند.
و شیاری ز هراس.
و ندا آمد: یادی بود، پیدا شد، پهنه چه زیبا شد!
"او" آمد، پرده ز هم وا باید، درها هم.
و ندا آمد: پرها هم.
این شعر سهراب برای من همیشه مزمون گشتن به دنبال
معبود و جستن پری برای پرواز است
پری که در انتها به دست میاد و پرنده شدن رو می آموزه ،
جایی که از خدا خواسته شود
اگر طلبت حقیقی باشد به حقیقت دست میابی هرچند سخت هرچند دور
حضرت حافظ میفرمایند :
ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی | | بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی |
در مقامی که صدارت به فقیران بخشند | | چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی |
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن | | شرط اول قدم آن است که مجنون باشی |
نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن | | ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی |
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش | | کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی |
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای | | ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی |
ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان | | چند و چند از غم ایام جگرخون باشی |
حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است | | هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی |
و من هنوز در سفرم وقتی این شعر رو می نوشتم به چند جمله زیبا
از علامه برخوردم شابد جواب خوبی باشه :
" تخم سعادت، مراقبت است. مراقبت یعنی کشیک نفس کشیدن.
یعنی حریم دل را پاسبانی کردن. یعنی سر را از تصرفات شیطانی حفظ داشتن.
پاسبان حرم دل بودن. این تخم سعادت را باید در مزرعه دل کاشت و بعد به
اعمال صالحه و آداب و دستورات قرآنی ، این نهال سعادت را پروراند.
"توجه! توجه!» و این، فراتر از « تذکر» و « تفکر» است."
ولی راهنمایان خوبی هستند .به کمی اندیشه و مدت زیادی توجه نیاز است !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر