ستاره هاي عزيز
ستاره هاي مقوايي عزيز
وقتي در آسمان، دروغ وزيدن مي گيرد
ديگر چگونه مي شود به سوره هاي رسولان سر شکسته
پناه آورد؟
ما مثل مرده هاي هزاران هزار ساله به هم مي رسيم و آنگاه
خورشيد بر تباهي اجساد ما قضاوت خواهد کرد.
من سردم است
من سردم است و انگار هيچوقت گرم نخواهم شد
اي يار اي يگانه ترين يار «آن شراب مگر چند ساله بود؟»
نگاه کن که در اينجا
زمان چه وزني دارد
و ماهيان چگونه گوشت هاي مرا مي جوند
چرا مرا هميشه در ته دريا نگاه مي داري؟
من سردم است و از گوشواره هاي صدف بيزارم
من سردم است و مي دانم
که از تمامي اوهام سرخ يک شقايق وحشي
جز چند قطره خون
چيزي بجا نخواهد ماند.