هر بار به مردی که برعکس
توی آبه نگاه می کنم،
خندم میگیره،
گرچه نباید بخندم.
چون شاید تو یه دنیای دیگه
یه وقت دیگه
تو یه شهر دیگه،
شاید اون درست ایستاده باشه
و من برعکس باشم.
شل سیلور استاین
۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه
انعکاس
۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه
والنتاین مبارک بود
نمی دونم چرا ولی امروز با تمام شادی غمگین بودم
فکر می کردم این منم ندیدن دیدنها غمگینم کرده
اما وقتی وب لاگ دوستانم رو خوندم حس کردم بهتره به اتاقی فکر کنم
که در اونجا خدا انسان رو آفرید و به او گفت که روزی همه چیز رو فراموش خواهی کرد
انسان بود که باورش نشد .....
اما اون روزی که فراموش کرد همان صبحی بود که پا به زمین گذاشت ....
حالا تو این زمین به این بزرگی همه همدیگر رو فراموش کردند
والنتاین مبارک بود که یاد هم باشیم
و منم یاده بعضی چیزهای دیگه افتادم
یاد دختری که منتظره تا این آخرین والنتاینی باشه که تنهاست
یاد پسری که به خاطر بی پولی خیره والنتاینو زده
اونایی که اصلا نمی دونن والنتاین چیه ... و عاشقانه باهم زندگی میکنن
وآدمهایی که به جرم تنها بودن تو یه گوشه این دنیا واسه خودش کادو گرفتند
هی ... تنهایی سخته
همه تو این دنیا دوست دارند یکی به یادشون باشه
چرا؟