۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

وصل

http://legacyentries.weheartit.netdna-cdn.com/20090325022849.jpg

در برابرِ بی‌کرانیِ ساکن
جنبشِ کوچکِ گُلبرگ
به پروانه‌یی ماننده بود.

زمان، با گامِ شتابناک برخاست
و در سرگردانی
یله شد.

در باغستانِ خشک
معجزه‌ی وصل
بهاری کرد.

سرابِ عطشان
برکه‌یی صافی شد،
و گنجشکانِ دست‌آموزِ بوسه
شادی را
در خشکسارِ باغ
به رقص آوردند.

۲

اینک! چشمی بی‌دریغ
که فانوسِ اشک‌اش
شوربختیِ مردی را که تنها بودم و تاریک
لبخند می‌زند.

آنک منم که سرگردانی‌هایم را همه
تا بدین قُلّه‌ی جُل‌جُتا
پیموده‌ام

آنک منم
میخِ صلیب از کفِ دستان به دندان برکنده.

آنک منم
پا بر صلیبِ باژگون نهاده
با قامتی به بلندیِ فریاد.

۳

در سرزمینِ حسرت معجزه‌یی فرود آمد
[و این خود دیگرگونه معجزتی بود].

فریاد کردم:
«ــ ای مسافر!
با من از آن زنجیریانِ بخت که چنان سهمناک دوست می‌داشتم
این‌مایه ستیزه چرا رفت؟
با ایشان چه می‌بایدم کرد؟»

«ــ بر ایشان مگیر!»
چنین گفت و چنین کردم.

لایه‌ی تیره فرونشست
آبگیرِ کدر
صافی شد
و سنگریزه‌های زمزمه
در ژرفای زلال
درخشید

دندان‌های خشم
به لبخندی
زیبا شد

رنجِ دیرینه
همه کینه‌هایش را
خندید

پای‌آبله
در چمنزارانِ آفتاب
فرود آمدم
بی‌آنکه از شبِ ناآشتی
داغِ سیاهی بر جگر نهاده باشم.

۴

نه!
هرگز شب را باور نکردم
چرا که
در فراسوهای دهلیزش
به امیدِ دریچه‌یی
دل بسته بودم.

۵

شکوهی در جانم تنوره می‌کشد
گویی از پاک‌ترین هوای کوهستانی
لبالب
قدحی درکشیده‌ام.

در فرصتِ میانِ ستاره‌ها
شلنگ‌انداز
رقصی می‌کنم -
دیوانه
به تماشای من بیا!


*****

پی نوشت :

چه شعری بود دیوانه وار چند بار خوندم

در روزی که دلتنگی جواب دارد این شعر بهترین وسوسه ام بود ... دیوانه به تماشای من بیا!


* عکس از سایت احمد شاملو

۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

دعا ( دکتر عبدالکریم سروش)


تفاوت خدای فیلسوفان و خدای پیامبران ( پیام آوران) در این است که خدای پیامبران را می توان به دعا خواند، اما دربارۀ خدای فیلسوفان فقط باید جدال و جنجال کرد. فیلسوفان همچون ریاضیدانانی که به حل معمایی ریاضی مشغولند، گره از کار فروبسته خدا می گشایند، اما پیامبران همچو عاشقانی که با معشوقی نازنین نرد عشق می بازند، سخن از لطف و لطافت آن محبوب جمیل می گویند و دست مردم را در دستان نرم و پرنوازش او می گذارند. انکه حسین بن منصور حلاج گفت که : " معشوق همه ناز باشد نه راز" حق می گفت.

خداوند، نه رازی است عقل ستیز، که نازنینی است عشق پسند. و همین است راز انکه پیامبران بر خلاف فیلسوفان چنین مقبول خلایق افتاده اند و دل از خداجویان برده اند.

دعا و نیایش، قبل از انکه ابزار زندگی باشند، ابزار بندگی اند و بیش از آنکه خواهش تن را ادا کنند، حاجت دل را روا می کنند، و برتر از انکه سفره نان را فراخی بخشند، گوهر جان را فربهی می دهند.

دعا فقط صحنه خواندن خدا نیست، که عرصه شناختن او هم هست، مونولوگ نیست، دیالوگ هم هست، سخن گفتنی دو سویه است و در این مکالمه و مخاطبه است که هم انس حاصل می شود هم شناخت، هم پالایش روح می شود هم تقویت ایمان، هم دل خرسند می گردد، هم خرد. و چنین است که آدمی به تمامیت خویش در محضر تمامیت طلب ربوبی حاضر می شود و نه دستار، که سر را هم می بازد و نه به اضطرار عاقلانه که به اختیار عاشقانه می شکند.

عشق چون وافی است وافی می خرد

در حریف بی وفا می ننگرد

معشوق همۀ وجود عاشق را از دل و جان و خرد می خرد و استیفا می کند و این سودای خوش عاقبت در صحنۀ پر صفای دعا صورت می گیرد که سیرابی سیرت و سریرت در اوست.

در دعا هم از نیاز عاشق سخن می رود، هم از ناز معشوق، هم از احتیاج این، هم از اشتیاق او، هم از انس، هم از خوف، هم از محبت، هم از معرفت، هم از توبه و انابت، هم از کرم و اجابت، هم از حاجات معیشتی و زمینی ، هم از مطلوبات ارمانی و آسمانی، هم از تسلیم هم از تعلیم. و چیست جز دعا که این همه نعمت و برکات از دامان و استین ان سخاوتمندانه فرو ریزد و آن همه خدمات و حسنات که کریمانه از دست او برخیزد؟

حدیث بندگی و دلبردگی

دکتر عبدالکریم سروش


لینک مطلب

۱۳۹۰ مرداد ۲۷, پنجشنبه

تو تنها نیستی

http://cdnimg.visualizeus.com/thumbs/db/e3/window,alone,woman,ma,baby,nyc,new,york,girl-dbe301fd29e4288c4c1f4faa40e83cfa_h.jpg


بزرگترین دروغی که این زندگی به من آموخت جمله : " تو تنها نیستی " بود

و همیشه در برزخ زمان مرا دچار تردید ساخت گاه کسی ، دوستی ، آشنایی می آمد

و من به امید همان جمله همه چیز را با او تقسیم می کردم از کوچکترین حادثه گرفته تا بزرگترین شادی

وبعد رفتن او و نامیدی دوباره ای که آغاز می شد

که تمام چیزهایی که با او تقسیم کرده بودم کجا گم شد؟

و اینها اکنون در کجای هستی پرسه می زنند....

تا اینکه کم کم آموختم که تنها نیستم اما هستم ، با انسانها تنها هستم و بی انسانها تنها نیستم

که بهتر آن است که آنچه دارم را با تنهاییم تقسیم کنم و آنچه ندارم را با نزدیکانم

آنوقت تنهایی واژه ای تنها نخواهد بود بلکه واژه ای برای رهایی خواهد بود ...

ن.ط 27-5-90

۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه

بدون شرح

http://ordibeheshtez.files.wordpress.com/2010/04/the_glory_of_freedom.jpg?w=460&h=345


در جامعه گرایش هایی وجود دارند که اجازه نمی دهند انسان در مسیر شادی گام بردارد . پیروان این گونه نگرشها به انسانهای بدبخت نیاز دارند چون بر اساس هدف آنها انسان بدبخت از یک انسان شاد شایسته تر است . انسان شاد انسانی شورشی است اما انسان بدبخت ،؛ هیچگاه شورش نمی کند . انسان بدبخت همیشه آمادۀ فرمانبرداری است ، همیشه آمادۀ تسلیم شدن است . انسان بدبخت تا بدان اندازه نگون بخت است که نمی تواند سرپای خود بایستد . اوخودش را کاملاً بدبخت می داند و به همین دلیل آماده است تا در دام هر کسی گرفتار شود .

اُوشو


برگرفته از وب لاگ اردیبهشت

دوشعر از رسول یونان

1

**من نمی‌توانم باور کنم.
فکر می‌کنم همه‌اش خواب می‌بینم.
آخر چه‌طور ممکن است؟
مگر می‌شود از دیوارها عبور کرد،
یا از آب گذشت و خیس نشد؟
ما تمام این کارها را کردیم،
حتا از کوه پرت شدیم و خراشی برنداشتیم.

- احمق! ما مرده‌ایم


http://art-for-sale.us/ebay/07/02-feb/spawn2-sm.jpg


2

**آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
لابد من نمی شناسمت
وگرنه بعضی از این چشم ها
این گونه که می درخشند
می توانند چشم های تو باشند...




من چند شاعری هست که همیشه وقتی شعری میخونم ازشون حس دوباره زندگی بهم دست
میده فکر کنم رسول یونان هم یکی از اینهاست

۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

تشنه




كسى كه دو روزش مثل هم باشد، زیانكار است



حضرت محمد(ص)


http://joolipooli.persiangig.com/image/aab.jpg

می گویند در یک مهمانی ، صاحبخانه فراموش کرده بود آب بر سر سفره بگذارد ، مدتی گذشت و مهمانها یکی یکی تشنه شدند ، اما تنها به گفتن اینکه “تشنه شدیم” و “آب کجاست” اکتفا می کردند ، میزبان که مرد زیرکی بود ، در دلش گفت اینها در واقع هیچ کدام تشنه نیستند .

ناگهان یکی از مهمانها از جای خود برخاست و در حالی که اطراف را به جستجوی آب نگاه می کرد گفت : ” پس این آب کجاست؟”

میزبان با دیدن تلاش مهمانش ، رو به سایر میهمانها کرد و گفت :” هیچ کدام از شما در واقع تشنه نیستید ، تشنه ی واقعی کسی است که به طلب آب از جای خود بر می خیزد و به دنبال آن همه جا را جستجو می کند.


۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست

http://www.jbgphotography.co.uk/images/landscape_photography/landscape_photographer_chester.jpg


زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست

درحق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست

در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند

عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش

زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

این چه استغناست یارب وین چه قادر حکمتست

کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست

صاحب دیوان ما گویی نمی داند حساب

کاندرین طغرا نشان حسبه لله نیست

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو

کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست

بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود

خود فروشان را به کوی میفروشان راه نیست

هرچه هست از قامت نا ساز بی اندام ماست

ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

بنده پیر خراباتم که لطفش دایمست

ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست

عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست


******

یه چند روزی اتفاقاتی برام افتاد و چیزهایی ازانسانها دیدم که به ظاهرها مشکوک شدم

دلم گرفت و خواستم صدایی از حافظ رو بشنوم که این شعر رو برام آورد

این زندگی وافعا چی میتونه باشه جز مسیری به سوی نور ، مسیری که گاه تاریک

میشه و گاه روشن !

۱۳۹۰ مرداد ۱۲, چهارشنبه

**

ای روح بزرگ، که صدایت را در باد می شنوم
و نفست، هستی بخش تمامی دنیاست
من را بشنو، من به عنوان یکی از فرزندانت به سوی تو آمده ام
.

من حقیر و ناتوانم و به قدرت و خرد تو نیازمند
به من دستانی عطا کن که آنچه را تو آفریده ای حرمت دهند
و گوش هایی که برای شنیدن آوای تو هوشیار باشند
به من دانایی ده تا از آنچه که به تبار من آموخته ای، از درس هایی که در تک تک برگ ها و سنگ ها پنهان کرده ای، آگاه شوم
.

من در جستجوی قدرتم نه از آن سو که بر برادرانم برتری یابم
بلکه برای آنکه به مصاف بزرگترین دشمنم که خودم هستم، بروم
.
چنان کن که آماده و با دستانی پاک و چشمانی مطمئن به پیشگاه تو آیم،
تا آن زمان که زندگی همچون خورشید غروب می کند،
روح من عاری از شرمساری به سوی تو آید
.

“Chief YellowHawk”