۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

بَبر! بَبر!

بَبر! بَبر!

فروزان و پرشکوه در تاریکی جنگل بخرام.

بَبر!

کدامین نیروی جاویدی جوهر ترسان‌ات را سرشته است؟

کدامین چشمی به جلال دیدگان تو می‌رسد؟

بَبر!

در کدام آسمانی فروغی به درخشانی چشمان تو یافت می‌شود؟

در کدام اجاقی آتشی به درخشنده‌گی چشمان تو می‌فروزد؟

با کدامین بال می‌توان به مانند تو برجهید از خاک؟

کدام چنگالی به پای چنگال دهشت‌ناکِ مرگ‌بار ِ تو می‌رسد؟

کدام چنگالی آتش پنجه افکندن‌های تو را دارد؟

کدام تذهیبی توان نگاردن تار و پودِ پوستین‌ات را؟

آن‌گاه که ستاره‌ها از آسمان

نیزه‌های سیمین‌شان را به پایین پرتاب می‌کنند،

و دوزخ اشک‌های‌اش را،

آیا آن سرشتنده‌ی جاوید

به چنین مخلوقی با غرور نمی‌نگرد؟

و آیا او، هم او نیست که بره‌ی ملوسی را آفرید؟

بَبر! بَبر!

فروزان و پرشکوه در تاریکی جنگل بخرام.

بَبر!

کدامین نیروی جاویدی جوهر ترسان‌ات را سرشته است؟



Tyger!Tyger!

burning bright

In the forests of the night,

What immortal hand or eye

Could frame thy fearful symmetry?

In what distant

deeps or skies

Burnt the fire of thine eyes?

On what wings dare he aspire?

What the hand dare seize the fire?

And what shoulder,

and what art,

Could twist the sinews of thy heart,

And when thy heart began to beat,

what dread hand?

and what dread feet?

What the hammer?

what the chain?

In what furnace was thy brain?

What the anvil?What dread grasp

Dare its deadly terrors clasp?

When the stars threw down their spears,

And water'd heaven with their tears,

Did he smile his work to see?

Did he who made the lamb make thee?

Tyger!Tyger!

burning bright

In the forests of the night,

What immortal hand or eye,

Dare frame thy fearful symmerty?


نقاشی و شعر : ویلیام بلیک -انگلیسی


کلوخ و ریگ

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/e/e0/Sconfitta_%28William_Blake%29.jpg


The cold & the pebble

" Love seekth not itself to please"

Nor for itself hath any care

But for another gives its ease

And builds a heaven in Hell's despair

So sang a little clod of clay

Trodden with the cattle's feet

But a pebble of the brook

warbled out these metres meet:

" Love seekth only Self to please

To bind another to its delight

Joys in anothers's loss of ease

And builds a Hell in Heaven's despite

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/a/ae/Blake_ancient_of_days.jpg/220px-Blake_ancient_of_days.jpg


کلوخ و ریگ

عشق در پی خشنودی خویش نیست و به خود نمی اندیشد

بلکه اسایشش را به دیگری می بخشد و در میانه یاس و دوزخ بهشتی بنا می کند . "

کلوخ خردی که در زیر پای رمه ها لگد کوب شده بود

چنین اواز می خواند اما ریگ جویباری این نغمه های درخور را سر داده بود:

عشق فقط در پی خشنودی خویش است

و دیگری را برای لذت خویش به بند می کشد .

با سلب اسایش دیگری شادمان می گردد

و علی رغم وجود بهشت دوزخی بنا می کند.


نقاشی و شعر : ویلیام بلیک -انگلیسی

برگرفته از وب لاگ آخرین برگ

۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

شد ز غمت خانه سودا دلم

http://static.open.salon.com/files/ocean-water1219163764.jpg

شد ز غمت خانه سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم

در طلب زهره رخ ماه رو
می نگرد جانب بالا دلم

فرش غمش گشتم و آخر ز بخت
رفت بر این سقف مصفا دلم

آه که امروز دلم را چه شد
دوش چه گفته است کسی با دلم

از طلب گوهر گویای عشق
موج زند موج چو دریا دلم

روز شد و چادر شب می درد
در پی آن عیش و تماشا دلم

از دل تو در دل من نکته​هاست
آه چه ره است از دل تو تا دلم

گر نکنی بر دل من رحمتی
وای دلم وای دلم وا دلم

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

دلتنگ




جاده های بی پایان را دوست دارم
دوست دارم باغ های بزرگ را
رودخانه های خروشان را
من تمام فیلم هایی را
که در آنها
زندانیان موفق به فرار می شوند
دوست دارم!


دلتنگ رهایی ام
دلتنگ نوشیدن خورشید
بوسیدن خاک
لمس آب.


درمن یک محکوم به حبس ابد
پیر و خمیده
با ذره بینی در دست
نقشه های فرار را مرور می کند!



۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

بیداری



Photobucket

The best way to

make your Dreams come True

is to wake up

بهترین راه برای رسیدن به رویاهایت بیدارشدن است





رو رو که نه​ای عاشق



رو رو که نهای عاشق ای زلفک و ای خالک

ای نازک و ای خشمک پابسته به خلخالک


با مرگ کجا پیچد آن زلفک و آن پیچک

بر چرخ کجا پرد آن پرک و آن بالک


ای نازک نازکدل دل جو که دلت ماند

روزی که جدا مانی از زرک و از مالک


اشکسته چرا باشی دلتنگ چرا گردی

دل همچو دل میمک قد همچو قد دالک


تو رستم دستانی از زال چه میترسی

یا رب برهان او را از ننگ چنین زالک


من دوش تو را دیدم در خواب و چنان باشد

بر چرخ همیگشتی سرمستک و خوش حالک


میگشتی و میگفتی ای زهره به من بنگر

سرمستم و آزادم ز ادبارک و اقبالک


درویشی وانگه غم از مست نبیذی کم

رو خدمت آن مه کن مردانه یکی سالک


بر هفت فلک بگذر افسون زحل مشنو

بگذار منجم را در اختر و در فالک


من خرقه ز خور دارم چون لعل و گهر دارم

من خرقه کجا پوشم از صوفک و از شالک


با یار عرب گفتم در چشم ترم بنگر

میگفت به زیر لب لا تخدعنی والک


میگفتم و میپختم در سینه دو صد حیلت

میگفت مرا خندان کم تکتم احوالک


خامش کن و شه را بین چون باز سپیدی تو

نی بلبل قوالی درمانده در این قالک



مولانا


دانلود آهنگ با صدای سیاوش ناظری

4shared با کیفیت خوب


لینک آهنگ از سایت سیاوش ناظری


گوش کنید و ...ببینید ...